پورياپوريا، تا این لحظه: 14 سال و 3 ماه و 23 روز سن داره

دلبندم پوريا

پسرگلم

سلام ...چند روز شده امتحاناتم تموم شده و يه كمكي سرم خلوت شده ولي خوب دلهره نمرات هنوز هست   ..پوريا هم بعد امتحان يكي دو روز اومد سر كارم البته من تا ساعت 12.5 سر كار بودم ولي آخرهاي وقت ديگه خستگي توي چهره پوريا موج مي زد .. چند وقت پيش پوريا رو بردم پيش دكترش كه گفت ماشاله قدش بلند شده و وزنش هم نرماله .. اتفاق ديگه اي هم كه افتاده تولد سارا (دختر عمه پوريا) بود كه من با ديدنش ياد روزهاي اول زايمانم و تولد پوريا افتادم واي چه روزهايي بود واقعا يادش بخير هرچند بعضي وقتها برام خيلي سخت بود ولي شيرين بود .ما هم رفتيم خونه شون و براش كادو برديم ولي خوب مثل اينكه پوريا از سارا خوشش نيومد چون در اولين ديدار اولين كاري ...
12 تير 1391

چند عكس از پسر گلم

سلام به دوستان گل    امروز اومدم چند تا عكس از پسرم بذار ...در ضمن پوريا چند كلمه ياد گرفته كه يكيش وقتي پوشكش رو كثيف كرده مياد و ميگه ماماني ديس ......الهي بميرم ...يكي ديگه هم كلمه ((نه )) رو خيلي شيرين ميگه ..شبها ميگم مامان بيا لالا...ميگه نه..امروز صبح بابايي رفته بالاي سرش ميگه بيا بيريم پيش ماماني ..ميگه نه .واي بچه ها هرچه قدر بزرگتر ميشن شيرين تر ميشن  اينجا سوار دوچرخه اميرحسين (پسرخاله) اينجا هم اصرار داره گوشيم رو بگيره اينجا هم با دوستش عليرضا عكي برداشته (باباي عليرضا همكار منم هست) يه عكس خوشكل كه من خيلي دوست دارم با كيف مهدكو...
20 خرداد 1391

براي پسرم پوريا

 اين هفته يعني از 23 ارديبهشت هفته تجليل از مقام مادر هست .گفتم حالا كه خدا اين مقام زيبا و ارزنده رو با تولد پسرم بهم هديه كرده چند كلمه براي پسرم بنويسم كه وقتي بزرگ شد آويزه گوشش كنه : گل پسر عزيزم زندگي كن از صميم دل زندگي كن.  نگذار لحظه هايت بدون عشق بگذرد. امروزت را فداي فردايت نكن زيرا كه فردا غبطه ديروز را خواهي خورد . عشقت را فداي غرورت نكن . دوست داشته باش هر آنكس كه تو را دوست دارد . به فرزندت محبت و عشق را بياموز تا بداند كه چقدر دوستش داري . پسر عزيزم بدان كه اگر تمام دنيا را بگردي و به دنبال خالص ترين و ناب ترين عشق در زندگيت بگردي مطمئن باش به كلمه مادر        مي ر...
28 ارديبهشت 1391

دندونهاي نيش پوريا

سلام به دوستاي گل راستش اين چند روزه پوريا حسابي لاغر شده ..چند شب پيش خيلي تب كرد و بعد هم تمام بدنش رو لرز گرفته بود ..من خيلي ترسيده بودم آخه اولين بار بود كه پوريا رو تب و لزر گرفته بود و يكسره بغلم بود  ..اولش فكر كردم سرما خورده ولي بعد فهميدم داره دندون درمياره ..طفلكي تا 24 ساعت تب داشت و بي حال بود ولي بعد از اينكه تبش قطع شد بي اشتها شده بود و اصلا غذا نمي خورد فقط شير خودمو مي خورد كه اونم كم بود ..خلاصه اين مدت پوريا خيلي وزن كم كرده كه خوب بايد جبران بشه ...تازه از ديروز داره غذا مي خوره ... ولي خيلي بهانه گير شده و اذيت مي كنه خدا كنه بهتر بشه وگرنه من بيچاره چيكار كنم  ولي خوب الان پسر گلم 3 تا ...
24 فروردين 1391

عيدتون مبارك دوستاي گلم

سلام سلام به همه دوستان گلمون .... سال نو مبارك اميدوارم امسال سال خوب و خوشي براي همه باشه .... من اين مدت نتونستم بيام چون مسافرت رفته بوديم مشهد و جاتون خالي خيلي خوش گذشت ....اگه خدا قبول كنه براي همه تون هم دعا كردم ... پوريا هم حسابي اين مدت شيطوني كرد حتي توي مسافرت ...كم نمي اورد تا مي تونست سعي مي كرد بدو بدو كنه ...ولي خوب توي شلوغي كه بود مي ترسيدم گم بشه ..اينه كه حسابي بابت اين موضوع غر مي زد ... خوب حالا بريم سراغ عكسهايي كه گرفتيم   پيشاپيش از كيفيت بعضي از عكسهايي كه  خوب نيستن معذرت خواهي مي كنم اينم از اولين عكس روزهاي نوروز آقا پوريا اينم ماشين بازي توي بازار مركزي مشه...
14 فروردين 1391

تعداد دندونهاي پوريا به عدد 10 رسيد

..سلام به دوستان گلم . راستش چند شب پيش پوريا حسابي بهانه مي گرفت    و خيلي اذيت مي كرد    ...هر كاري مي كردم نمي خوابيد ....همش مي گفتم اي بابا اين بچه چشه كه اينقدر گريه مي كنه ...نه گرسنه است نه تشنه ..تازه شيرشم خورده ...ولي فايده اي نداشت بالاخره با تلاش بسيار زيادي بالاخره ساعت 11.30 شب خوابيد ...بماند كه نصفه شب چند دفعه بيدار شد .. خلاصه بعد چند روز علت گريه هاي اون شب پوريا رو پيدا كردم       ..حتما مي پرسيد چطوري ؟؟ بله داشتم با پوريا بازي مي كردم كه متوجه شدم دوتا از دندونهاي آسيابش نيش زده ...واي چقدر خوشحال شدم و دويدم و به همسري گفتم مي دوني پوريا دوباره دندون دراورده ...
6 اسفند 1390

سلام به دوستاي گلم

من اين مدت حسابي سرم شلوغ بوده و الان اومدم با چند تا عكس از پوريا ..... پوريا تازگي ها خيلي شيطون شده ..از كارهايي كه مي كنه  1- پسرم بلده كلاغ پر بازي بكنه  2- كلمه هايي كه مي گه ...ددر‌(بيريم بيرون )  ن ن (غذا )  داگ (همون داغ كه موقع خطر ميگه بس كه من گفتم ) م م (مامان) ب ب (بابا) دد  3- بلده نه قول خودش ناناي ناناي بكنه دور خودش مي چرخه و دستاشو تكون مي ده (فك كنم تو مهد ياد گرفته به اين مي گن محيط فرهنگي  )  در ضمن من و پوريا بعداظهرها براي نماز مي ريم مسجدمحله مون  هاها _چه كيفي مي كنه اين پسر   خوب حالا عكسهاي گل پسر  اگه گفتين چرا پسرم سبيل درآورده  ...
15 بهمن 1390