چند عكس از پسر گلم
سلام به دوستان گل
امروز اومدم چند تا عكس از پسرم بذار ...در ضمن پوريا چند كلمه ياد گرفته كه يكيش وقتي پوشكش رو كثيف كرده مياد و ميگه ماماني ديس ......الهي بميرم ...يكي ديگه هم كلمه ((نه )) رو خيلي شيرين ميگه ..شبها ميگم مامان بيا لالا...ميگه نه..امروز صبح بابايي رفته بالاي سرش ميگه بيا بيريم پيش ماماني ..ميگه نه .واي بچه ها هرچه قدر بزرگتر ميشن شيرين تر ميشن
اينجا سوار دوچرخه اميرحسين (پسرخاله)
اينجا هم اصرار داره گوشيم رو بگيره
اينجا هم با دوستش عليرضا عكي برداشته (باباي عليرضا همكار منم هست)
يه عكس خوشكل كه من خيلي دوست دارم با كيف مهدكودكش
اينجا هم روي باندهاي ضبط نشسته من دارم تغيير دكوراسيون مي دم اينم حاشيه مراسم هستش
پوريا اين قلكش رو خيلي دوست داره و مي بينين كه الانم داره بوسش مي كنه اي جانم
اينجا هم از نبود بابايي استفاده كرديم
پسرم عاشق فرمونه ..فقط عشقش اينه كه يه فرمون بدي دستش و ديگه ولش كني به امون خدا