پورياپوريا، تا این لحظه: 14 سال و 3 ماه و 23 روز سن داره

دلبندم پوريا

پوريا جونم 10 ماهه شد

خوب خوب دقيقا آقا پوريا روز عيد قربان ده ماهه شد الهي قربونت برم مامان الان 6 تا دندون داري ...چقدر اين 10 ماه زود گذشت اين قدر زود كه مامان تمام سختي هاشو فراموش كرده   ...
17 آبان 1390

يك روز با پوريا

سلام سلام ...اين يكي دو روزي كه تعطيل بود و ما با آقا پوريا خونه بوديم ..ماماني (يعني بنده ) تصميم گرفتم كه سر گل پسر رو اصلاح كنيم .. با كلي گزيه و زاري پوريا سرش شد اين كه مي بينيد  كه البته قبل اينكه كوتاه باشه اين بوده  البته موهاش بلند شده بود و گوشاشو اذيت مي كرد وگرنه ما كه دور از جون مرض نداريم  حال بقيه عكسها كه توي دو روز پيش گرفتم  فضولي در كشوهاي كابينت     نارنگي خورون الهي جليقه تنوشو مي بينين ماماني بافته اينجا هم داره از غذا سر مي زنه هههه مي خواد شيشه تميز كنه و كمك ماماني بكنه ولي هنوز باهاش ...
14 آبان 1390

يه توضيح كوتاه به دوستاي پوريا

سلام ...حتما با خودتون ميگيد من چقدر بي معرفتم كه اصلا به وبلاگهاتون سر نمي زنم و نظر نميدم ولي اصل مطلب اينه كه من هر وبلاگي كه باز مي كنم و قسمت نظر دهيد مي رم اصلا كد آخر كه بايد نظرمون رو ثبت كنيم نمياد با هر مرورگري كه بگين امتحان كردم نميشه ولي من همچنان پيگير وبلاگهاتون هستم ..اميدوارم كه از دست من و پوريا دلگير نباشيد   به هر حال من نا اميد نميشم و دوباره هم تلاش مي كنم ................................. خوب حالا بريم سراغ گل پسرم كه الان 6 تا دندون در آورده و حسابي براي خودش مردي شده ..و ديگه از تغييرات آقا پوريا اين كه خودشو روي پاهاش نگه مي داره و يه دست دسي مي كنه و مي افته الهي قربونش برم خيلي دوست داره راه بره ...
7 آبان 1390

روز جهاني كودك

روز جهاني کودک بهانه اي براي ورود به جهان کودکان است؛ براي ورود به اين جهان بايد آگاهي هاي خود را فراموش کنيم و با ناآگاهي هاي کودکانمان همراه شويم. آموختن زبان کودکانه نيز قدم بعدي است. اميدوارم كه همه بچه هاي اين خاك هميشه سالم و خوش باشن و بزرگ هم كه شدن كودكي شون رو از ياد نبرن ... خوب اومدم بگم كه مهد به پوريا حسابي ساخته من اگه وقت كنم روزي 2 بار و گرنه يه بار به پوريا سر مي زنم ..خدا رو شكر زياد روزهاي اول گريه نكرد و امروز خودش رفت بغل پرستارش ...خوب من خيالم راحت شد  ...
19 مهر 1390

پورياومهدكودك

سلام  قراره از شنبه پوريا رو ببرم مهد كودك نزديك محل كارم ..از محل كارم تا مهد كودك 5 دقيقه راهه...مي تونم روزي 2 تا 3 بار بهش سر بزنم و بهش شير بدم ....پرستاري كه قبلا پوريا رو نگه مي داشت خيلي پررو شده بود حسابي داره اذيتمون مي كنه ...ديگه خوشم نمياد پوريا رو بذارم پيشش ....به هر حال مهد يه خوبي داره و پرستار يه خوبي ..هر چي فكر كردم ديدم مهد براي من و پوريا خيلي بهتره ..ديگه توكل كردم به خدا ... بايد با دكترش هم مشورت كنم كه اگه لازم باشه براش واكسن آنفولانزا تجويز كنه ..
16 مهر 1390

بقيه عكس ها

پوريا داره با مامانش دالي بازي مي كنه  دالي مامان اينجا هم به جاي بازي داره تلفن رو مي كوبه      اينجا هم پسرم غذا مي خوره (سوپ) البته به هيچ عنوان يه جا بند نيست اينجا هم تلاش براي بالا رفتن از پشتي و بعد ....خودتون ببينيد       از آخر هم  پشتي رو انداخت روش  ...
11 مهر 1390

و اما بعد

سلام سلام  من اومدم با يه خبر خوش اونم اينكه پرستار قبلي پوريا قبول كرده  دوباره نگهش داره ..و ديگه هم اينكه الان پوريا 4 تا دندون درآورده و حالشم خوبه خدارو شكر .. اين مدت هم شيطون بلا شده هر روز بيشتر از ديروز. آهان يه مدتي هست عكس نذاشتم امروز يه چندتا مي زارم . پسري نگو يه دسته گل اين هم مراحل تميز كردن توسط پوريا يه بار ديگه پارگ ترافيك  پوريا در خواب ...
10 مهر 1390