پورياپوريا، تا این لحظه: 14 سال و 3 ماه و 23 روز سن داره

دلبندم پوريا

روش خش گرفتن سي دي به دست پسر گلم

روش خش گيري سي دي ابتدا به اين شكل دراز مي كشيد و بعد به اين شكل به شكم خوابيده و سي دي را جستجو مي كنيد سپس سي دي را به سمت خود كشيده و مي گيريد و بعد به حالت اوليه برگشته و سي دي را با اندكي آب دهان اغشته مي كنيم و براي خشك شدن به اين شكل مي گيريم و سپس دوباره با دست همه آب دهنتون رو پاك مي كنين و بعد اينقدر اين كار رو مي كنين كه مامانتون سي دي رو ازتون بگيره  حال سي دي مورد نظر آماده است ...ياد گرفتين  ...
28 خرداد 1390

پسرم 5 ماهه شد

ديروز يعني 18 خرداد پسرم به سلامتي 5 مااهش رو تموم كرد و الان رفته تو ي6 ماه    خوب تغييرات پوريا جون  1- براي چند ثانيه خودش به حالت نشسته نگه مي داره  2- لثه سفت ميكنه  3- حالا ديگه كاملا نبود من رو مي فهمه  . گريه مي كنه  الهي مامان فدات بشه ...هر روز داري شيرين تر ميشي  ...
19 خرداد 1390

روروئك سواري پسري

ديروز با بابايي رفتيم و برات روروئك خريديم .. اول قرار بود كه يه روروئك چيكو خارجي بخريم ولي به گفته دكتر گفت اينها سنگينه و بچه نمي تونه به راحتي توش بازي كنه بهتره يه روروئك ايراني بخرين كه سبك باشه (من با خودم گفتم بالاخره يكي از اين جنس هاي ايراني بدرد خورد ) ..همون جا توي مغازه تو رو گذاشتيم كه ببينيم خوبه يا نه هموم اول شروع كردي به خوردن فرمونش ..شب كه اومديم خونه خيلي خسته بودي و خوابت ميومد ..ولي من از بس ذوق داشتم گذاشتمت تو روروئك ..اول خوب بودي ولي بعد ترجيح دادي بخوابي تا اينكه روروئك بازي كني ... اينم عكس روروئك پسرم  ...
11 خرداد 1390

مادرم روزت مبارك

خداوندا بهترين لحظه ها را به مادرم ارزاني دار زيرا او بهترين لحظاتش را به خاطر من از دست داده است ..آمين امرزو روز مادر و روز زن هست ..نمي دونم چند نفر اين مطلب رو مي خونن ولي من از ته ته قلبم اين روز رو به مادرهاي گل تبريك مي گم ..مادرهايي كه شبها بيدار بودند تا بچه هاي گلشون بخوابند ..با گريه هاشون گريه كردن و با خندهاشون خنديدند...  روز مادر يعني  روز مادر يعنی به تعداد همه روزهای گذشته تو، صبوری! روز مادر يعنی به تعداد همه روزهای آينده تو ،دلواپسی! روز مادر يعنی به تعداد آرامش همه خوابهای کودکانه تو، بيداری ! روز مادر يعنی بهانه  بوسيدن خستگی دستهايی که عمری به پای باليدن تو چروک شد روز مادر يعنی به...
3 خرداد 1390

پيكنيك

ديروز همگي با هم رفتيم بيرون همه بودن خاله ها ..زن دايي و بابايي و من و تو مادر جون و بابابزرگ و خلاصه به همه مون خوش گذشت ..راستي خاله فاطمه  با امير طاها هم از مشهد اومده بود  به تو هم حسابي خوش گذشت ..الان يه چند تا عكس بررات مي زارم كه ببيني 
31 ارديبهشت 1390

انتخاب اسمت

 شب تولدت همه مهمون ما بودن ..خاله ها و دايي و عمه هاو عمو..همه يه اسمي رو انتخاب كرده بودن كه پيشنهاد بدن ولي من و بابايي اين 9 ماه بيكار نشسته بوديم و يه اسم برات انتخاب كرده بوديم ولي نظر بقيه هم برامون مهم بود مامان جون و باباجون مي گفتن اسمت رو امير محمد بذاري ...بابابزرگ و مادر جون مي گفتند اسمت رو امير يا سجاد بذاريم ..بقيه هم رو پارسا نظر موافقي داشتن عمه عاليه هم مگفت پويا ..من و بابايي هم گفتيم اگه همگي موافق باشين مي خوايم اسمش رو بذاريم پوريا ..بزرگترها يه كم مخالف بودن ولي جونترها مثل خاله ها و عمو و دايي مي گفتن اسم قشنگيه ..بالاخره اسمت گل پسرم شد پوريا . .قرار شد بابايي فرداش بره برات شناسنامه بگيره ..پوريا جونم تول...
27 ارديبهشت 1390

وضعيت پوريا در پايان 4 ماهگي

وزن 7 كيلو  قد 67 س دور سرش هم 42  پسر گلم دستاشو مي كنه تو دهنش و لثه هاشو  ميخارونه ..بعضي وقتها هم با دهنش ادا در مياره و خودشو براي مامان لوس مي كنه ..ماماان هم كلي براش قصه مي خونه و ترانه و لالالايي مي خونه ..نمي دوني چه ذوقي مي كني مامان جون ... پسر اصلا دوست نداره دراز بكشه تا دراز مي كشه سعي مي كنه بلند شه و كمر و گردنش رو تا يه اندازه بالا مياره من و بابايي خيلي ذوق مي كنيم ..حالا يه عكس ازت مي اندازم تا ببيني .... انواع صداهاي عجيب و غريب كه مامان سر از اونها در نمياره ....راستي پسر من در روز آب جوشيده سرد مي خوره ..الهي بميرم وقتي عرق مي كنه بهش مي دم ..البته به دستور پزشكش .. خوب ديگه من برم به كارام ب...
24 ارديبهشت 1390