پورياپوريا، تا این لحظه: 14 سال و 3 ماه و 26 روز سن داره

دلبندم پوريا

پسر جونم كچل شده

 وقتي دنيا اومدي موهات خيلي بلند بود همه تعجب مي كردن ..مي گفتن چي خوردي كه پسرت همچين موهايي داره ...ولي خوب قديمي ها مي گن بايد موهاتو بعد از 40 روزگي كوتاه كنيم ...ماهم با بابايي تصميم گرفتيم كه بعد از 3 ماهگي موهاتو كوتاه كنيم چون هوا گرمتر ميشه .....بنابراين در يك شب بهاري با بابايي دست به كار شديم . موهاتو تراشيديم تا بزرگتر كه شدي موهاي پر پشت تري داشته باشي ...وقتي بابايي موهاتو كوتاه مي كرد خيلي خوشت ميومد و حسابي حال مي كردي    اينم عكس پسري كچلم البته اينجا من نبودم و بابايي تنهايي ازت عكس گرفته  الهي بميرم الانه كه دستت رو بكنه   ...
3 ارديبهشت 1390

اولين 13 بدر گل پسر

 صبح با باباجون رفتيم خونه مادرجون و باباجون كه با خاله هات و دايي و .. بريم بيرون ..من و تو بابابزرگ و بابايي تو يه ماشين بوديم ..هوا خوب بود منم تو رو براي اولين بار بدون اينكه بترسم كه نكنه سرما بخوري اوردم بيرون چشماتو رو به آفتاب مي بستي ... الهي بميرم چقدر ذوق مي كردي خلاصه تا ساعت 4 بعدازظهر با مادر جون و بابابزرگ بوديم و بعد از اونها خداحافظي كرديم و رفتيم جاي مادر جون و باباجون آخه اونها هم دوست داشتن ما با اونها باشيم ..خلاصه دل هر دو خانواده رو بدست آورديم ..ولي تو بعدازظهر ديگه خسته شده بودي و خوابيده بودي ......ولي خودمونيم ها حسابي بهمون خوش گذشت  ...
24 فروردين 1390

عيد پوريا

 صبح عيد رفتيم خونه بابا بزرگ و مادر جون  ..بعد از عيد ديدني رفتيم خونه مامان جون و باباجون و با دايي و خاله هات رفتيم خونه اقوام براي عيد ديدني ..راستي عيدي هم گرفتي .... بعد ا زاون عيد رو بيشتر به مهموني رفتن گذشت قرار بود قبل از عيد سال تحويل حرم امام رضا (ع) باشيم ولي چون هنوز تو كوچولويي ما ترسيديم كه سرما بخوري و اذيت بشي بخاطر همين هم سفرمون رو كنسل كرديم ..به هر حال با وجود تو كه كنارمون بودي و اولين عيد ت بود بهمون خوش گذشت ...من و بابايي هميشه آرزويي سلامتي تو داريم  ...
18 فروردين 1390

موقع سال تحويل

 سال تحويل من و بابا جون بيدار شديم و 2 ركعت نماز شكر خونديم كه سال 89 به سلامتي به پايان رسيد تو هم كنارمون خواب بودي و بعد با خوندن قران كه دست بابايي بود سال تحويل شد ..هر دو مون اميدواريم كه اين سال سال خوبي برامون هست ...آخه سال 89 سال خوبي بود تو اين سال ما خونمون رو ساختيم ...ديگه خدا گل پسرمون رو بهمون داد ...براي اطرافيانمون هم خوب بود عمه ت ازدواج كرد ...خاله طاهره هم پسردارشد و خلاصه در كل سال خوبي بود ........ راستي  موقع سال تحويل تو توي اتاق خواب بودي منم برت داشتم و اومدم توي پذيرايي ..بابات گفت چرا بچه رو از تو خواب برداشتي و اوردي پايين منم گفتم آخه موقع سال تحويل دوست دارم كنارمون باشه حتي اگه خوابه .. ...
18 فروردين 1390

واكسن دو ماهگي

 18 اسفند بع اميد خدا 2 ماهگيت تموم شد ..بايد مي بردمت  تا واكسنت رو بزنن اصلا دلم آروم نداشت دوست نداشتم ببينم كه واكسنت بزنند وقتي واكسنت مي زدند چشمهامو بسته بودم تا چشمهاي پر از اشكت رو نبينم مامانم ....بعد از اون رفتيم خونه حسابي گريه كردي تا شب آروم نشدي و تا 2.5 شب گريه كردي ...روز بعد بردمت پيش پرستارت و رفتم سر كار همش  مي گفتم نكنه الان داره گريه مي كنه ...خلاصه بعد از اينكه اومدم دنبالت شب با بابايي رفتيم خونه مامان جون و ما دوتا شب اونجا مونديم ماماني حسابي بهت رسيد و پاهاي نازت رو كه واكسن زده بودند رو قنداق كرد و اونوقت آروم خوابيدي ..تا شب بعد ما خونشون بوديم و تو حالت خوب شده بود و پاهات درد نمي كرد ..اون موقع ...
21 اسفند 1389

بعد از شير خوردن

  اينجا پسرم توي خيالش سوار موتوره  عصباني شده با مشت مي خواد بزنه به گوشيم الهي مامان دورت بگرده  عكس هنري از پسلم اينجا هم فكر كنم ازم قهره الههههههههههههههههههههههههي اينجا هم لباسهاشو مي خوام عوض كنم  ...
11 اسفند 1389