مامان جون ..تازگي ها خيلي شيطون شدي ...ديشب من و تو تنها بوديم ..من داشتم كيك درست مي كردم و تو رو هم گذاشته بودم تو روروئكت ...واي اينقدر با روروئكت از روي آردهاي الكك شده رفتي كه نگو ...حالا خوب بود روش رو پلاستك كشيده بودم ........تا حواسم مي رفت رو كيك پختن يه سرصدايي ميومد ..واي ايندفعه رفني سراغ شيشه فر و محكم با اسباب بازيت ميزدي بهش ..خلاصه اينقدر شيطنت كردي كه بغلت كردم و با هم كيك درست كرديم ..آخري هم مسابقه جيغ زده با هم گذاشتيم تو جيغ مي زدي منم جيغ مي زدم ..ولي ماماني خودمونيم تو صدات از من بلندتر بود من كه آخري كم آوردم ...اينقدر حواسمون به جيغ زدن بود كه بابايي از بيرون اومد و گفت چه خبره ....خونه رو گذاشتين رو سرتون ......