پوريا و بع بعي
از بس اسباب بازي هاي بيچاره توي خونه ما عمر كوتاهي دارند تصميم گرفتيم از اسباب بازي هاي پارچه اي استفاده كنيم تا پسرمون استعدادهاش شكفته بشه اما ببينيد ماجراي پوريا و اين بع بعي بيچاره رو
خوب اول كه بع بعي رو داديم دستش يه چكي كرد
بعد شروع كرد به بازي كردن باهاش
ولي ناسازگاري اين دوتا بعد 5 دقيقه شروع شد مثل اينكه از همديگه خوششون نيومد
((برو پايين مگه نمي بيني جا براي منم نيست به زور خودتو جا كردي ...اي بابا د برو ديگه وگرنه خودم پيادت مي كنم ))
وبعد هم آقا پوريا با اخم و تخم دم اين بع بعي مارو مي گيره و پرت مي كنه پايين
((گفتم برو پايين گوش نكردي ..حالا بگير ))
بله اين بود ماجراي پوريا و بع بعي منتظر داستانها و ماجراهاي بعدي اين دو دوست صميمي باشيد
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی