پورياپوريا، تا این لحظه: 14 سال و 3 ماه و 26 روز سن داره

دلبندم پوريا

نيايش هاي كودكانه

1390/2/8 8:25
نویسنده : مامان طيبه
859 بازدید
اشتراک گذاری

 

 

 تصاوير زيباسازی وبلاگ،قالب وبلاگ،خدمات وبلاگ نويسان،آپلودعكس، كد موسيقی، روزگذر دات كام http://www.roozgozar.com
جملات زیبای کودکانه

منبع:  برگرفته از کتاب نامه های بچه ها به خدا 

خدای عزيز! 
به جای اينکه بگذاری مردم بميرند و مجبور باشی آدمای جديد بيافرينی، چرا کسانی را که هستند، حفظ نمی‌کنی؟

(امی) خدای عزيز! 
شايد هابيل و قابيل اگر هر کدام يک اتاق جداگانه داشتند همديگر را نمی‌کشتند، در مورد من و برادرم که مؤثر بوده.

 (لاری)خدای عزيز!
اگر يکشنبه، مرا توی کليسا تماشا کنی، کفش‌های جديدم رو بهت نشون ميدم.

 (ميگی)خدای عزیز!
شرط می‌بندم خيلی برايت سخت است که همه آدم‌های روی زمين رو دوست داشته باشی. فقط چهار نفر عضو خانواده من هستند ولی من هرگز نمی‌توانم همچين کاری کنم.

 (نان) خدای عزیز!
در مدرسه به ما گفته‌اند که تو چکار می‌کنی، اگر تو بری تعطيلات، چه کسی کارهايت را انجام می‌دهد؟

 (جين) خدای عزیز!
آيا تو واقعاً نامرئی هستی يا اين فقط يک کلک است؟

 (لوسی) خدای عزیز!
اين حقيقت داره اگر بابام از همان حرف‌های زشتی را که توی بازی بولينگ می‌زند، تو خانه هم استفاده کند، به بهشت نمی‌رود؟

( آنيتا) خدای عزیز!
آيا تو وافعاً می‌خواستی زرافه اينطوری باشه يا اينکه اين يک اتفاق بود؟

(نورما)خدای عزيز!
چه کسی دور کشورها خط می‌کشد؟

(جان) خدای عزيز!
من به عروسی رفتم و آن‌ها توی کليسا همديگر را بوسيدند. اين از نظر تو اشکالی نداره؟

(نيل) خدای عزيز!
آيا تو واقعاً منظورت اين بوده که «نسبت به ديگران همانطور رفتار کن که آنها نسبت به تو رفتار می‌کنند؟» اگر اين طور باشد، من بايد حساب برادرم را برسم.

(دارلا) خدای عزيز!
بخاطر برادر کوچولويم از تو متشکرم، اما چيزی که من به خاطرش دعا کرده بودم، يک توله سگ بود.

(جويس) خدای عزيز!
وقتی تمام تعطيلات باران باريد، پدرم خيلی عصبانی شد. او چيزهايی درباره‌ات گفت که از آدم‌ها انتظار نمی‌رود بگويند. به هر حال، اميدوارم به او صدمه‌ای نزنی.

(دوست تو (اما نمی‌خواهم اسمم رو بگم)) خدای عزيز!
لطفاً برام يه اسب کوچولو بفرست. من فبلاً هيچ چيز از تو نخواسته بودم. می‌توانی درباره‌اش پرس و جو کنی!!

(بروس) خدای عزيز!
برادر من يک موش صحرايی است. تو بايد به اون دم هم می‌دادی‌ها!

(دنی) خدای عزيز!
من می‌خواهم وقتی بزرگ شدم، درست مثل بابام باشم. اما نه با اينهمه مو در تمام بدنش.

(تام) خدای عزيز!
فکر می‌کنم منگنه يکی از بهترين اختراعاتت باشد.

(روث) خدای عزيز!
من هميشه در فکر تو هستم حتی وقتی که دعا نمی‌کنم.

(اليوت) خدای عزيز!
از همۀ کسانی که برای تو کار می‌کنند، من نوح و داود را بيشتر دوست دارم.

(راب) خدای عزيز!
برادرم يه چيزايی دربارۀ به دنيا آمدن بچه‌ها گفت، اما اون‌ها درست به نظر نمی‌رسند. مگر نه؟

(مارشا) خدای عزيز!
من دوست دارم شبيه آن مردی که در انجيل بود، 900 سال زندگی کنم.

(با عشق کريس) خدای عزيز!
ما خوانده‌ايم که توماس اديسون نور را اختراع کرد. اما توی کلاس‌های دينی يکشنبه‌ها به ما گفتند تو اين کار رو کردی. بنابراين شرط می‌بندم او فکر تو را دزديده.

(با احترام دونا) خدای عزيز!
آدم‌های بد به نوح خنديدند «تو احمقی چون روی زمين خشک کشتی می‌سازي » اما اون زرنگ بود. چون تو رو فراموش نکرد. من هم اگر جای اون بودم همين کارو می‌کردم.

(ادی) خدای عزيز!
لازم نيست نگران من باشی. من هميشه دو طرف خيابان را نگاه می‌کنم.

(دين) خدای عزيز!
فکر نمی‌کنم هيچ کس می‌توانست خدايی بهتر از تو باشد. می‌خوام اينو بدونی که اين حرفو بخاطر اينکه الان تو خدايی، نمی‌زنم.

(چارلز) خدای عزيز!

هيچ فکر نمی‌کردم نارنجی و بنفش به هم بيان. تا وقتی که غروب خورشيدی رو که روز سه‌شنبه ساخته بودی، ديدم، معرکه بود.

 تصاوير زيباسازی وبلاگ،قالب وبلاگ،خدمات وبلاگ نويسان،آپلودعكس، كد موسيقی، روزگذر دات كام http://www.roozgozar.com

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (2)

بابای پویا
8 اردیبهشت 90 10:07
با سلام من اسم پسرم پویاست. خدا بچه تون وواسه تون حفظ کنه انشاالله
گلنوش
8 اردیبهشت 90 13:39
سلام.چه مطلب جالبی بود.واقعا بچه ها چه دنیای قشنگی دارند.سعی میکنم این کتاب رو بخرم.این هم آدرس وبلاگ نی نی من: http://arad_gm.niniweblog.com/